عاشقانه ترین ترانه های عاشقانه
نوشته شده توسط : maryam

عاشقانه ترین عشقها

سایه بانی بود بر بی کسی های من...

تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در میابی

تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری

و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی

افسوس رفتی...ساده،ساده مثل دلتنگی های من و حتی

ساده مثل سادگی هایم

من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این بریدن

کاش کمی از آنچه که در باورم بودی،در باورت خانه داشتم

کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود


کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد...

رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم

که قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به

تو دل بستم؟

و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی؟

که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی؟

ترانه هایی که گرچه در نبود تو نوشته شد

اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی!

گناهت را می بخشم!می بخشمت که از من دل بریدی

و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید!

ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و

بغضی که از هر چه بود از شادی نبود!

بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد

و تو حتی به این اشک ها اعتنا نکردی!

اعتنا نکردی به حرمت ترانه هایی که تنها سهم من از چشمانت بود

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد

به حرمت قدم هایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم

به حرمت بوسه هایمان!نه

تو حتی به التماس هایم هم اعتماد نکردی!

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام

که ساده فریبم داد!

قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویاها

دلگیرم

 

 

 

خدانگهدار...خدانگهدار

 

 

عکسای سخنگو   

 

 

 

 

تپه های شنی ساحل در شب, پنهان

 

شبح تیره فانوس فرو مرده بندر

 

لرزان,قایقی,بیم زده,قافلگیر

زیر امواج ستیزنده دریا,

گردان,هوس طغیان داشت

و دهان های فریادش از کف پر بود!

می جهید از سر هر چیز که پا می افشرد

و تنش های عظیمش را باد

با درختان هراسان می گفت

خشم ویرانگر موج,در فضا می چرخید

و هجومش را- آشوب کنان- می پاشید

بر تن خاطره های شنپوش

بی امان می کوبید,و فرا می آمد

و نگاه تو در آن هنگامه

با ملامت هایش

که سکونم را چونان مردن می پنداشت

بودنم را همچون نابودن می انگاشت

ورزشی تند به پا خاست و در تاریکی

جامه هایم را در هم پیچید

و به سویی گم برد.

 

 

 

 

 

 


 





:: بازدید از این مطلب : 484
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 15 مرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: